همه عاشق شدن را بلدند اما فقط افراد کمی هستند که بلدند چگونه در عشق با یک نفر برای مدتی طولانی بمانند... آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند ، راحت تر می خوابند . . . تنها راه تغییر عادتها، تکرار رفتارهای تازه است.........نوشته ها بهانه است ، فقط مینویسم که یادآوری کنم به یادتم...عشق یعـــنی ؛ هر وقــت یــادش میفتـی ، بی اختیـار بـا یــه لبخـند خـودتو تـابــلو کنــی ...!!

*•. .•*.من.•* *•. .•* - تقدیم به تنها گلی که هیچوقت پژمرده نمی شود

یک عذر خواهی چند بخش دارد؟

www.Ghoncheh71.com



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در یکشنبه 91/4/4 ساعت 5:53 عصر |


چرا خانومای ایران نمیتونن با مردا دست بدن؟

یه روز یه پسر انگلیسی میاد با طعنه به یک پسر ایرانی میگه :
چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن؟؟
 
یعنی مردای ایرانی اینقدر شهوت پرستن که نمیتونن خودشون رو کنترل کنن؟؟
پسره لبخندی میزنه و میگه:
ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده؟ و هر مردی ملکه انگلستانو لمس کنه؟!
پسره انگلیسی با عصبانیت میگه: ... نه!مگه فرد عادیه؟!! فقط افراد خاصی میتون با ایشون در رابطه باشن!!!
پسر میگه: خانومای ما همه ملکه هستن
!!
 


نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در چهارشنبه 91/3/31 ساعت 10:11 عصر |


جالب

www.Ghoncheh71.com



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در سه شنبه 91/3/30 ساعت 7:17 عصر |


تست هوش و IQ

تست هوش باید پس از خواندن سئوال در عرض فقط 5 ثانیه به آن جواب درست را بدهید در پایان تعداد پاسخهای درست شما ضرب در 10 میشود و میزان آی کیو شما را نشان میدهد (آسانی سوالات شما را گول نزند !!!)

1- بعضی از ماهها 30 روز دارند بعضی 31 روز چند ماه 29 روز دارد؟

2- اگر دکتر به شما 3 قرص بدهد و بگوید هر نیم ساعت 1 قرص بخور چقدر طول میکشد تا تمام قرصها خورده شود؟

3- من ساعت 8 شب به رختخواب رفتم و ساعتم را کوک کردم که 9 صبح زنگ بزند وقتی با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم چند ساعت خوابیده بودم؟

4- عدد 30 را به نیم تقسیم کنید وعدد 10 را به حاصل آن اضافه کنید چه عددی به دست می آید؟

5- مزرعه داری 17 گوسفند زنده داشت تمام گوسفند هایش به جز 9 تا مردند چند گوسفند زنده برایش باقی مانده است؟

6- اگر تنها یک کبریت داشته باشید و وارد یک اتاق سرد و تاریک شوید که در آن یک بخاری نفتی یک چراغ نفتی و یک شمع باشد اول کدامیک را روشن میکنید؟

7- فردی خانه ای ساخته که هر چهار دیوار آن به سمت جنوب پنجره دارد خرسی بزرگ به این خانه نزدیک میشود این خرس چه رنگی است؟

8- اگر 2 سیب از 3 سیب بردارین چند سیب دارید؟

9- حضرت موسی از هر حیوان چند تا با خود به کشتی برد؟

10- اگر اتوبوسی را با 43 مسافر از مشهد به سمت تهران برانید و در نیشابور 5 مسافر را پیاده کنید و 7 مسافر جدید را سوار کنید و در دامغان 8 مسافر پیاده و 4 نفر را سوار کنید و سرانجام بعد از 14 ساعت به تهران برسید حالا نام راننده اتوبوس چیست؟

ارزیابی تست براساس تعداد جوابهای نادرست سطح هوش

7تا و بیشتر دانش اموز دبستان

6 تا دانش اموز دبیرستان

5 تا دانشجو

2-3 استاد دانشگاه

1 مدیران ارشد . . . . .

پاسخ تست ها
1- تمام ماهها حداقل 29 روز را دارند

2- یک ساعت (شما یک قرص را در ساعت 1 و دیگری را درساعت 1/5 و بعدی را در ساعت 2 می خورید)

3- ساعت کوکی نمیتواند شب و روز را تشخیص دهد پس به اولین ساعت 9 که برسد زنگ میزند که
ساعت 9 شب است

4- حاصل 70 است ( تقسیم بر نیم معادل ضرب در 2 است)

5- او 9 گوسفند خواهد داشت

6- کبریت

7- سفید چون خانه ای که هر چهار دیوارش رو به سمت جنوب پنجره داشته باشد باید در نوک قطب جنوب باشد

8- همان2 سیب

9- هیچ( حضرت نوح بود نه حضرت موسی)

10- خوب خودتونید دیگه( نام خودتان)



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در دوشنبه 91/3/29 ساعت 12:40 عصر |


تست روانشناسی

تصور کنید در بیابان خشک و بی پایانی در حال راه رفتن هستید خسته،گرسنه،تشنه،پس از 5 ساعت پیاده روی......ناگهان ساختمان مجلل و با شکوهی در جلوی شما ظاهر می‌شود.

1.ساختمانی که جلوی شما ظاهر شده است چیست؟

الف-یک قصر    ب- یک موزه    ج-یک هتل    د-یک بنای مذهبی (مسجد-کلیسا-......)

2.شما از چه طریقی وارد ساختمان می‌شوید؟

الف-پنجره    ب- در        ج- بالکن         د- تونل زیر زمینی

 وقتی وارد ساختمان شدید آن را بسیار مجلل و باشکوه می یابید......ناگهان صدای در زدن می‌شنوید...در را باز می‌کنید و کسی را می‌بینید که واقعاً می‌خواستید با او باشید.

3. آن شخص کیست؟

به گشتن ادامه می‌دهید...پلکانی را می‌بینید که به طبقه بالا می‌رود.
 4.مارپیچی است یا مستقیم؟

از پلکان بالا می‌رویم تعداد پله ها را می‌شمارید.

5.چند پله بود؟(هر عددی از یک تا بی نهایت)

بعد وارد اتاقی می‌شوید.......... 

6.دلتان می‌خواهد این اتاق چقدر بزرگ باشد؟

الف-به اندازه یک آکواریوم 

ب-به اندازه یک اتاق معمولی  

ج-به اندازه یک جنگل 

 د-به اندازه  اقیانوس آرام

7.دلتان می‌خواهد رنگ دیوار اتاق چه باشد؟

الف-قرمز    ب-سیاه و سفید      ج- ارغوانی      د-زرد یا پرتقالی      و-رنگ های رنگین کمان 

یک میز جلوی شما ظاهر می‌شود...

8.آیا گرد- مربع- مثلث یا بدون شکل خاصی است؟

و ظرفی با 5 میوه روی آن قرار دارد: گیلاس- سیب- کیوی- طالبی-هندوانه 

9.یک میوه را انتخاب کنید.......

میوه ای که انتخاب کرده اید شما را به یاد این شخص می‌اندازد...

10.نام او را بنویسید. 

11.شما میوه را برمی‌دارید و.........

الف-بلافاصله آن را می‌خورید.

ب- قسمت کرم خورده را می‌ برید و قسمت سالمش را می‌خورید.

ج-آن را می‌برید و داخلش را می‌بینید که کرم خورده است و....بعد به خوردنش ادامه می‌دهید

د-اگر کرم خورده باشد تمامش را دور می‌اندازید

از آن ساختمان خارج می‌شوید و 5 حیوان را می‌بینید.موش- آهو- اسب- دلفین- فیل

12.این حیوانت را به ترتیب اولویت که برایتان دارند رده بندی کنید..

 جواب:

1.نشان دهنده چیزی است که شما بیشتر از بقیه چیزها دنبال آن هستید.

قصر:ثروت           موزه:حرفه و شغل                    هتل:خانه و عشق   

مکان مذهبی:اعتقادات یا زمینه رشد روحی و روانی شماست 

2.نشان دهنده نوع زندگی  است که به دنبال آن هستید.

پنجره:زندگی سرشار از رویدادهای پیش بینی نشده و شگفت انگیز

در:زندگی آرام و امن

بالکن:زندگی مسالمت جویانه و عاشقانه

تونل زیر زمینی:زندگی خطرناک ولی معنی دار پر از تجربه های متفاوت

3.فردی که پشت در می‌بینید همان کسی است که شما در رویارویی با مشکلات زندگی می‌توانید کاملاً به او اعتماد کنید. 

4.پلکان نشانه زندگی عشقی شماست پیچ در پیچ ولی زیبا - مستقیم معمولی ولی خسته کننده

5.تعدا پله ها:تعداد تلاشهایی که شما امیدوارید برای برقراری رابطه تان به عمل آورید. 

6.اندازه اتاق:میزان ماجراجویی هر چه کوچک باشد یعنی شما آدم محافظه کاری هستید 

7.رنگ اتاق شخصیت شماست:

قرمز:احساساتی و پر شور      سیاه و سفید:منطقی       ارغوانی:ماجراجو

 زرد و پرتقالی:شادمان و سرحال     رنگین کمان:شما در مورد این که واقعاً چه هستید شک دارید 

8.شکل میز:زاویه دید شما را نسبت به چیزها یا موقعیت ها نشان می دهد.

مربع:ثابت و منصفانه

گرد:شما می‌خواهید چیزها را از دیدگاه و نقطه نظر بسیاری افراد دیگر ببینید

مثلث:شما می‌خواهید مبتکر و اصلی باشید

بی شکل:شما آدم بی اراده ای هستید و همیشه طفره می‌روید

9.میوه ها نشانگر این هستند که شما به دنبال چه نوع دوستانی می گردید میوه های بزرگتر نشانگر این هستند که نمود فیزیکی و ظاهری برای شما بیشتر اهمیت دارد و میوه های کوچکتر به معنی این هستند که شخصیت افراد برای شما مهم است.

10.این شخص نشانگر نوع دوستانی است که شما به دنبال او هستید.

11.چگونگی خوردن میوه نشانگر این است که شما چگونه با دیگران رفتار می‌کنید.

الف:یعنی شما کینه ای از دیگران به دل نمی‌گیرید

ب:یعنی شما فقط نکات مثبت دوستانتان را می‌پذیرید و از پذیرفتن نکات منفی آنها سرباز می زنید

ج:خوردن آن علیرغم کرم خوردگی یعنی نقاط قوت و ضعف دیگران را می پذیرید

د:دور انداختن یعنی شما آدم بی رحمی هستید.

12. 5 حیوان:

دلفین:شغل و حرفه               فیل:خانواده

اسب:عشق                       موش:انتظار و احترام

آهو: دوستان شما و چیزهایی که به آن توجه دارید است.


نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در شنبه 91/3/27 ساعت 10:33 عصر |


جالبترین تست روانشناسی

این تست فقط 3 پرسش دارد و جواب ها شما را شگفت زده خواهند کرد.

جواب ها را نخوانید زیرا مغز مانند چتر نجات عمل میکند،وقتی که باز است بهتر کار میکند.

اگر به جواب ها نگاه کنید نتیجه درستی نخواهید گرفت.

یک قلم و کاغذ بردارید و جواب ها را بنویسید.

این یک تست صادقانه است که اطلاعات زیادی از خودتان به شما می دهد.

حالا شروع کنید.....!!!


1- نام های این حیوانات را به ترتیب علاقه خود قراردهید:

گاو

ببر


گوسفند

اسب

خوک

2- یک کلمه برای توصیف اسامی زیر بنویسید:

سگ

گربه

موش صحرایی

قهوه

دریا

3- به کسانی فکر کنید (کسانی که شما را بشناسند وبرای شما مهم باشند) و آن ها را به رنگ های زیر ربط دهید (افراد تکراری نباشند. برای هر رنگ،نام یک فرد).

زرد

نارنجی

قرمز

سفید

سبز


توجه: جواب های شما باید دقیقاً همانی باشند که مطلوب شماست.

حالا تعابیروتفاسیر جواب هایتان را بخوانید.


1-

گاو یعنی "کار."

ببر یعنی "غرور و فخر."

گوسفند یعنی "عشق."

اسب یعنی "خانواده."

خوک یعنی "پول."

2-

توصیف شما ازسگ،"شخصیت شماست."

توصیف شما ازگربه،"شخصیت شریک زند گی تان است."

توصیف شما ازموش صحرایی،"شخصیت دشمن شماست."

توصیف شما ازقهوه،"تعبیر شما از رابطه زناشویی است."

توصیف شما ازدریا،"زندگی خود شماست."

3-

زرد : "کسی که هیچ وقت فراموشش نخواهید کرد."

نارنجی : "کسی که به نظر شما دوست واقعیتان است."

قرمز : "کسی که شما به اوعشق می ورزید.گ

سفید : "جفت روح شما."

سبز: "کسی که تا آخرعمرتان او را به خاطر خواهید داشت."


حالا که همه چیز تموم شد برین قسمت نظرات و در مورد این تست نظر بدین

و بگین که تست شما هم درست از آب در اومد یا نه؟



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در جمعه 91/3/26 ساعت 8:59 عصر |


من همانم که هستم : آب

گیرم گاهی مایع ، جاری بشوم در ظرفت

گاهی مجبور شوم بخار شوم، نامرئی تا نبینی مرا / تا به آتشت نکشم

گیرم گاهی یخ بزنم خودم را/ عاشق ترم نشوی/ رحم کنم به تو ، به خودم

اما همیشه همانم که هستم: آب / در آغوش تو/ سر مست و پر از خاطرات

                     ( از لب هایم بپرس)



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در پنج شنبه 91/3/25 ساعت 11:23 عصر |


اولین شانس

 

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. به نزد کشاورز رفت تا از

او اجازه بگیرد. کشاورز گفت: پسر جان، برو در آن قطعه زمین بایست. من

سه گاو نر را یک به یک آزاد میکنم، اگر توانستی دُم یکی از این سه گاو رو

بگیری، میتوانی با دخترم ازدواج کنی.

مرد جوان در مرتع، به انتظار اولین گاو ایستاد. در طویله باز شد و بزرگترین

و خشمگین‌ترین گاوی که تا حالا دیده بود به بیرون دوید. فکر کرد گاوهای

بعدی، گزینه بهتری خواهند بود، پس به کناری دوید تا گاو از مرتع بگذرد و از

در پشتی خارج شود.

 

                    دوباره در طویله باز شد. باورنکردنی بود! در تمام عمر چیزی به این بزرگی و

درندگی ندیده بود. گاو با سُم به زمین میکوبید و خرخر میکرد. جوان بار دیگر

با خود فکر کرد گاو بعدی هر چیزی هم که باشد، از این بهتر خواهد بود. به

سمت حصارها دوید و گذاشت گاو دوم نیز از مرتع عبور کند. برای بار سوم

در طویله باز شد. لبخند بر لبان مرد جوان ظاهر شد. این ضعیف ترین، کوچک

ترین و لاغرترین گاوی بود که تو عمرش دیده بود. این گاو، برای مرد جوان

بود! در حالی که گاو نزدیک میشد، در جای مناسب قرار گرفت و درست به

موقع بر روی گاو پرید. دستش رو دراز کرد... اما گاو دم نداشت..!

زندگی پر از فرصت های دست یافتنی است. بهره گیری از بعضی فرصت ها

ساده است و بعضی مشکل. اما زمانی که بهشون اجازه میدیم رد بشن و

بگذرن (معمولاً در امید فرصت های بهتر در آینده)، این موقعیت ها شاید

دیگه موجود نباشن.

 



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در پنج شنبه 91/3/25 ساعت 4:24 عصر |


قصه آدم ها ، قصیده غصه هاست

مرد ، دوباره آمد همانجای قدیمی
روی پله های بانک ، توی فرو رفتگی دیوار
یک جایی شبیه دل خودش ،
کارتن را انداخت روی زمین ، دراز کشید ،
کفشهایش را گذاشت زیر سرش ، کیسه را کشید روی تنش ،
دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش ،
خیابان ساکت بود ،
فکرش را برد آن دورها ، کبریت های خاطرش را یکی یکی آتش زد
در پس کورسوی نور شعله های نیمه جان ، خنده ها را میدید و صورت ها را
صورتها مات بود و خنده ها پررنگ ،
هوا سرد بود ، دستهایش سرد تر ،
مچاله تر شد ، باید زودتر خوابش میبرد
صدای گام هایی آمد و .. رفت ،
مرد با خودش فکر کرد ، خوب است که کسی از حال دلش خبر ندارد ،
خنده ای تلخ ماسید روی لبهایش ،
اگر کسی می فهمید او هم دلی دارد خیلی بد میشد ، شاید مسخره اش می کردند ،
مرد غرور داشت هنوز ، و عشق هم داشت ،
معشوقه هم داشت ، فاطمه ، دختری که آن روزهای دور به مرد می خندید ،
به روزی فکر کرد که از فاطمه خداحافظی کرده بود برای آمدن به شهر ،
گفته بود : - بر میگردم با هم عروسی می کنیم فاطی ، دست پر میام ...
فاطمه باز هم خندیده بود ،
آمد شهر ، سه ماه کارگری کرد ،
برایش خبر آوردند فاطمه خواستگار زیاد دارد ، خواستگار شهری ، خواستگار پولدار ،
تصویر فاطمه آمد توی ذهنش ، فاطمه دیگر نمی خندید ،
آگهی روی دیورا را که دید تصمیمش را گرفت ،
رفت بیمارستان ، کلیه اش را داد و پولش را گرفت ،
مثل فروختن یک دانه سیب بود ،
حساب کرد ، پولش بد نبود ، بس بود برای یک عروسی و یک شب شام و شروع یک کاسبی ،
پیغام داد به فاطمه بگویند دارد برمیگردد
یک گردنبند بدلی هم خرید ، پولش به اصلش نمی رسید ،
پولها را گذاشت توی بقچه ، شب تا صبح خوابش نبرد ،
صبح توی اتوبوس بود ، کنارش یک مرد جوان نشست ،
- داداش سیگار داری؟
سیگاری نبود ، جوان اخم کرد ،
نیمه های راه خوابش برد ، خواب میدید فاطمه می خندد ، خودش می خندد ، توی یک خانه یک اتاقه و گرم
چشم باز کرد ، کسی کنارش نبود ، بقچه پولش هم نبود ، سرش گیج رفت ، پاشد :
- پولام .. پولاااام ،
صدای مبهم دلسوزی می آمد ،
- بیچاره ،
- پولات چقد بود ؟
- حواست کجاست عمو ؟
پیاده شد ، اشکش نمی آمد ، بغض خفه اش می کرد ، نشست کنار جاده ، از ته دل فریاد کشید ،
جای بخیه های روی کمرش سوخت ،
برگشت شهر ، یکهفته از این کلانتری به آن پاسگاه ،
بیهوده و بی سرانجام ، کمرش شکست ،
دل برید ،
با خودش میگفت کاشکی دل هم فروشی بود ،
...
- پاشو داداش ، پاشو اینجا که جای خواب نیس ...
چشمهاشو باز کرد ،
صبح شده بود ،
تنش خشک شده بود ،
خودشو کشید کنار پله ها و کارتن رو جمع کرد ،
در بانک باز شد ،
حال پا شدن نداشت ،
آدم ها می آمدند و می رفتند ،
- داداش آتیش داری؟
صدا آشنا بود ، برگشت ،
خودش بود ، جوان توی اتوبوس وسط پیاده رو ایستاده بود ،
چشم ها قلاب شد به هم ،
فرصت فکر کردن نداشت ،
با همه نیرویی که داشت خودشو پرتاب کرد به سمت جوان دزد ،
- آی دزد ، آیییییی دزد ، پولامو بده ، نامرد خدانشناس ... آی مردم ...
جوان شناختش ،
- ولم کن مرتیکه گدا ، کدوم پولا ، ولم کن آشغال ...
پهلوی چپش داغ شد ، سوخت ، درست جای بخیه ها ، دوباره سوخت ، و دوباره ....
افتاد روی زمین ،
جوان دزد فرار کرد ،
- آییی یی یییییی
مردم تازه جمع شده بودند برای تماشا،
دستش را دراز کرد به سمت جوان که دور و دور تر میشد ،
- بگیریتش .. پو . ل .. ام
صدایش ضعیف بود ،
صدای مبهم دلسوزی می آمد ،
- چاقو خورده ...
- برین کنار .. دس بهش نزنین ...
- گداس؟
- چه خونی ازش میره ...
دستش را گذاشت جای خالیه کلیه اش
دستش داغ شد
چاقوی خونی افتاده بود روی زمین ،
سرش گیج رفت ،
چشمهایش را بست و ... بست .
نه تصویر فاطمه را دید نه صدای آدم ها را شنید ،
همه جا تاریک بود ... تاریک .
.........
همه زندگی اش یک خبر شد توی روزنامه :
- یک کارتن خواب در اثر ضربات متعدد چاقو مرد .
همین ،
هیچ آدمی از حال دل آدم دیگری خبر ندارد ،
نه کسی فهمید مرد که بود ، نه کسی فهمید فاطمه چه شد
مثل خط خطی روی کاغذ سیاه می ماند زندگی ،
بالاتر از سیاهی که رنگی نیست ،
انگار تقدیرش همین بود که بیاید و کلیه اش را بفروشد به یک آدم دیگر ،
شاید فاطمه هم مرده باشد ،
شاید آن دنیا یک خانه یک اتاقه گرم گیرشان بیاید و مثل آدم زندگی کنند ،
کسی چه میداند ؟!
کسی چه رغبتی دارد که بداند ؟
زندگی با ندانستن ها شیرین تر می شود ،
قصه آدم ها ، مثل لالایی نیست
قصه آدم ها ، قصیده غصه هاست .



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در پنج شنبه 91/3/25 ساعت 4:10 عصر |


دوست داشتن

دوست داشتن،

صدای چرخاندن کلید است در قفل.

عشق،

باز نشدن آن.

کاری که ما بلدیم اما...

باز کردن در است

با لگد...



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در پنج شنبه 91/3/25 ساعت 1:47 عصر |


<   <<   21   22      >