برادرزاده عزیزم! برو گوشه قالی را بلند کن. زیر آن چند سکه است، بردار و کار خود را راه بینداز.
جوان هم خوشحال و خندان سکه ها را برداشته و به راه خود می رود.
بار دیگر جوان در تنگنای مالی گرفتار می شود و به یاد عمه خود می افتد و به خانه او رفته و مجدداً طلب قرض می کند.
عمه با همان روی خوش و لحن مهربان به او می گوید: عزیزم ! برو همان گوشه قالی را بلند کن و سکه ها را بردار.
جوان با خوشحالی به سوی قالی می رود، ولی وقتی آن را بلند می کند، سکه ای نمی یابد!
با تعجب می گوید ، عمه جان اینجا که سکه ای نیست؟
و عمه او در پاسخ می گوید:
عزیزم ! سکه ها را سرجایش گذاشتی که حالا می خواهی برداری؟!:-)
نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در دوشنبه 93/5/13 ساعت 6:3 عصر |
آخرین نوشته ها
خوش آمدید
Ghoncheh71.com
*•. .•*.من.•* *•. .•*
به نام تنها آشفتگان دیار سرنوشت تقدیم به تمامی آنانی که هنوز هم تکه ای از آسمان در چشمانشان جرعه ای از دریا در دستانشان و تجسمی زیبا از خاطره ایثار گل های سرخ در معبد ارغوانی دلهایشان به یادگار مانده است. نخستین چکه ناودان یک احساس را در قالب کلامی از جنس تنفس باغچه معصوم یاس به روی حجم سفید یک دفتر میریزم و آن را با لحجه همه عاشقای این گیتی بی انتها به آستان نیلوفری تمامی دلهای زلال هدیه میکنم. در پناه خالق نیلوفرها مهربان و شکیبا بمانید.♥☺☺♥
قبل از این که بخواهی در مورد من قضاوت کنی..
کفش های من را بپوش و در راه من قدم بزن.
از خیابان ها..دشت ها..کوههایی گذر کن که من کردم.
اشکهایی بریز که من ریختم.
دردها و خوشی های مرا تجربه کن.
سالهایی را بگذران که من گذراندم.
روی سنگ هایی بلغز که من لغزیدم.
دوباره و دوباره برخیز و مجددا در همان راه سخت قدم بزن.
همانطور که من انجام دادم.
بعد از آن زمان میتوانی در مورد من قضاوت کنی.......................
یک جمله زیبا از طرف خدا :
“قبل از خواب دیگران را ببخش و من قبل از اینکه بیدار شوید ، شما را بخشیده ام” . . .
فهرست اصلی
پیوند های دوستان
لینک های مفید
نوشته های پیشین