همه عاشق شدن را بلدند اما فقط افراد کمی هستند که بلدند چگونه در عشق با یک نفر برای مدتی طولانی بمانند... آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند ، راحت تر می خوابند . . . تنها راه تغییر عادتها، تکرار رفتارهای تازه است.........نوشته ها بهانه است ، فقط مینویسم که یادآوری کنم به یادتم...عشق یعـــنی ؛ هر وقــت یــادش میفتـی ، بی اختیـار بـا یــه لبخـند خـودتو تـابــلو کنــی ...!!

ناپلئون*روزهای اول*چقدر گران..*خدا کجاست؟*آتش*مجنون به لیلی رسید - تقدیم به تنها گلی که هیچوقت پژمرده نمی شود
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستان عاطفی...

روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.
از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند.

ادامه مطلب...


نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در سه شنبه 91/8/30 ساعت 6:39 عصر |


خدا کجاست...؟؟

هنوز به دیدار خدا می روند ...

 خدایی که در یک مکعب سنگی خود را حبس کرده !!
خدا همین جاست ، نیازی به سفر نیست !
خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ،
خدا در دستان مردی است که نابینایی را از خیابان رد می کند،

خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را
هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد ،

خدا در جمله ی " عجب شانسی آوردم"است !!
خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو!!

خدا کنار کودکی است که می خواهد از فروشگاه شکلات بدزد !!

خدا کنارساعت کوک شده توست، که می گذارد 5 دقیقه بیشتر بخوابی!!

از انسانهای این دنیا فقط خاطراتشان باقی می ماند

و یک عکس با روبان مشکی،
 از تولدت تا آن روبان مشکی ، چقدر خدا را دیدی ؟!

خدا را 7 بار دور زدی یا زیر باران کنارش قدم زدی؟

خدا همین جاست، نه فقط در عربستان!

خدا زبان مادری تو را می فهمد، نه فقط عربی را !
خــــدایـــــا دوسـتـــت دارم...


نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در دوشنبه 91/8/29 ساعت 6:49 عصر |


مجنون به لیلی اش رسید...

لیلی زیر درخت انار نشست

درخت انار عاشق شد

گل داد سرخه سرخ

گلها انار شدند داغ داغ

هر اناری هزاران دانه داشت , دانه ها عاشق بودند

دانه ها توی انار جا نمی شدند , انار کوچک بود

دانه ها ترکیدند , انار ترک برداشت

خون انار روی دست لیلی چکید , لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید

مجنون به لیلی اش رسید



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در شنبه 91/8/27 ساعت 7:23 عصر |


رز...

www.Ghoncheh71.com



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در پنج شنبه 91/8/25 ساعت 9:21 عصر |


خدا کجاست؟

کودکی بیش نبود ، شنیده بود خدا آن بالاهاست ، در آسمان ها
دستانش را که بلند کرد ، خواست خدا را ببیند ، بیشتر سعی کرد، روی نوک پاهایش ایستاد ، دستانش را به راستای آسمان کشید اما نتوانست
بر سکویی ایستاد می خواست خدا راببیند اما باز هم کوتاه بود ، کوتاه....
بر دامنه کوهی رفت نتوانست
بر قله رفت نتوانست
او شنیده بود خدا آن بالاست اما نشینده بود خدا دیدنی نیست
با زبان شیرینش می گفت که : بابام همیشه میگه جوینده یابنده است
بزرگتر که شد بر فراز بلندترین برج ها رفت
باز هم خدا را ندید
به ابرها سری زد آنجا بلندترین جا بود
اما باز هم کوتاه بود
می پنداشت دیدن خدا در پیمودن ارتفاع بالاست
بعد از ابرها ، نا امید شد
گریان شد
غمگین شد ...
....
سر بر سجده نهاد و گریست و گریست و گریست....
پیرتر که شد
به آرزویش رسید
او خدا را در قلبش یافت
همه چیز در قلب او بود
و خدا را یافت در قلبش
در وجودش...



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در سه شنبه 91/8/23 ساعت 11:8 عصر |


آتش...

www.Ghoncheh71.com



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در پنج شنبه 91/8/18 ساعت 10:52 عصر |


خداوند...

آتشی نمىسوزاند ( ابراهیم ) را
و دریایى غرق نمیکند ( موسى ) را

کودکی مادرش او را به دستهاى "نیل" میسپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش  می کند ، عاقبت بر تخت ملک مینشیند

از این " قِصَص " قرآنى هنوز هم نیاموختی

که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد
نمیتوانند
پس
به "تدبیرش" اعتماد کن
به "حکمتش" دل بسپار
و به سمت او قدمی بردار
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را تماشا کنی



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در پنج شنبه 91/8/18 ساعت 10:41 عصر |


چقدر گران تمام شد..

مرد سوپری گفت سیگار گران شده...ترک میکنی ؟
با خودم گفتم
...
کاش بدانی چقدر گران تمام شد تا سیگاری شدم
!.



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در پنج شنبه 91/8/18 ساعت 10:15 عصر |


روزهای اول ...

 

این متن رو یه جایی دیدم خوشم اومد جالب بود گفتم اینجا هم بذارم .نظر یادتون نره

روزهای اول گل سرخ بود و چشم ها
لرزش خفیف لب ها بود و نگاه های پر از ترانه
شنیدن بود و تپیدن
عشق بود و رعشه های خفیف و گرم زیر پوستی
روزهایی که همه چیز معنای خاصی داشت و سلام ها مثل قهوه داغ ,
در یک بعد از ظهر سرد زمستان , حسابی , می چسبید
تعریف مرد , از عشق , دوست داشتنی فرا تز از مرزهای منطق بود و زن ,
عشق را به ایثار دل , تفسیر می کرد
مرد , که هیچگاه عاشق نشده بود ,
از گرمای با او بودن ,
لذت می برد
و حس می کرد چیزی در درونش متحول می شود
و زن , مدام لبخند می زد ,
و گاهی چشم هایش از هیجان , مرطوب میشد و دستهایش مرتعش از لمس با هم بودن ,
دستهای مرد را در آغوش میکشید
روزهای اول , همیشه زیباست
مثل روز اول خریدن یک کفش چرم براق
مثل روز اول مدرسه
مثل روز تولد
هر تماسی , پر بود از فدایت شوم ها و دوستت دارم ها و بی تو هرگز
و هر نگاهی , لبریز بود از تمنا و خواستن و نیاز
زن , مثل بهار شده بود ,

ادامه مطلب...


نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در سه شنبه 91/8/16 ساعت 5:55 عصر |


ناپلئون

همیشه حرفی رو بزن که بتونی بنویسیش،
چیزی رو بنویس که بتونی پاش امضا کنی،
چیزی رو امضا کن که بتونی پاش بایستی !
ناپلئون



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در سه شنبه 91/8/16 ساعت 12:44 صبح |