خدای من ، یک سال گذشت
هر چه کردم ، دیدی و هر چه بخشیدی و عفو کردی ندیدم
خدای من ، یک سال گذشت و چهار فصل
هراسان شدم پناهم دادی ، بیمار شدم شفایم دادی
آرامش و امنیت که رسید ، طبیب و پناه را از یاد بردم
خدای من ، یک سال گذشت و چهار فصل و دوازده ماه
پی تقدیری نیکو ، پرسان می گشتم ، شب قدر مرا خواندی بر سر خوانی
پر از عشق و معرفت تا طلوع فجر گریستم و دستان ملتمسم به آسمان بلند بود ،
قلم رحمتت بر صحیفه بی تقدیرم خواست که بنگارد تقدیر نیکویی را
هیهات!
با آفتاب فردایش تقدیری دیگر را جست و جو کردم و بار دیگر آرزوی خیسم خشکید و بر باد رفت
خدای من ، یک سال گذشت و چهار فصل و دوازده ماه و سیصد و شصت و پنج روز
هر روز بر سجاده عبادت به رسم عادت زانو می زدم که ذکر تو گویم
پیشانی بندگی بر تربت آن نازنین می نهادم و بندگی هزاران معبود دیگر می کردم و
لحظه لحظه اش معبود یگانه را از یاد می بردم
خدای من ، یک سال گذشت و چهار فصل و ...
چه گویم ؟!
خدای من سالها گذشت ، ده ، بیست و ... سال هر چه کردم دیدی و هر چه بخشیدی و عفو کردی ندیدم
خدای من ، چگونه است که همچنان دوستم داری و به محبت می خوانی ام ؟!
چگونه است که رهایم نمی کنی ؟
چگونه است که هرگز ، هرگز از تو ناامید نمی گردم ؟
این چه رسم خدایی است ؟!
خدای من ، آوای ملکوتی یا مقلب القلوب و الابصار می آید
تو مرا می خوانی که بخوانمت ؟
این منم با حسرت سالهای رفته یا مدبر اللیل و النهار
این منم با هزاران امید به سال های پیش رو یا محول الحول والاحوال
خدای من بندگی ام را بپذیر ، التماس مرا بشنو حول حالنا حول حالنا حول حالنا
خدای من آرزویم چه شد ؟ الی احسن الحال
خوب من ، بوی عطر تحویل می آید
چه مبارک تقدیری !



نگاه زیبا  

نوشته شده توسط *•. .•*.من.•* *•. .•* در پنج شنبه 92/12/29 ساعت 8:42 عصر |